بي خوابي...

نميدونم ساعت چنده ولي هر ساعتي هست دير وقته ،هر کاري کردم خوابم نميبرد
افکار مختلف ميومد تو ذهنم :
زندگي ،مرگ ، گناه، توبه ، مهربوني و...
عجب فيلمي بود شکارچي شنبه :احساسي و وحشتناک.
چه خوبه که اينجا رو دارم .
دلم تنگ شده براي خيلي ها ولي فکر نکنم اونا دلشون براي من تنگ شده باشه
دلم ميخواد زودتر ببينمشون .
تو خيلي از وبها که ميرم حرف از تنهايي ميزنند خبر ندارند که همه ي آدمها تنها هستند فقط بعضي ها در ظاهر تنها نيستند ولي در واقع هستند ،تنهايي هم زيبايي هاي خودشو داره ،من که دوسش دارم به قول خدا بيامرز مادر بزرگ همسرم" تنهايي،با خدايي"تنهايي يه وقتايي واقعا واجبه تا لازم، بعضي وقتها هم خوب نيست . وقتي تنهام به رفتارم فکر ميکنم به کارهاي خوب و بدم فکر ميکنم به کارهاي عقب افتاده ام فکر ميکنم...
ميخوام سحري بخورم و بخوابم چون ممکنه ديگه بيدار نشم .
بعضي روزها خوشحالم بعضي روزها بي حوصله ام بعضي روزها غمگينم روزگار همينه فقط بايد راهمو گم نکنم، اميدوارم.




